بازاریها، حتی همان سحرخیزها هم، زودتر از ساعت۹، بعید است کرکره مغازهشان را بالا بدهند؛ اما وقتی آنها، سر صبحی، میآیند تا کار روزانه را شروع کنند، جایی در بازاری متفاوت، اهالی بازار، درحالیکه کارشان را تمام کردهاند، حسابوکتابشان را میکنند و میروند به امید خدا.
بازار «مهد توس»، فقط ساعتکاریاش نیست که با بازارهای دیگر متفاوت است؛ شکلوشمایل این بازار هم، به دیگربازارها نمیماند؛ اقلامی که خریدوفروش میشود هم. بازار مهد توس، بازار دام مشهد است؛ بازاری بزرگ با ویژگیهای خاصی که آن را از همه بازارهای دیگر جدا میکند. صدای بعبعکردن گوسفند و صدای همهمه فروشندهها و خریدارها، بلندترین صدایی است که اینجا در شلوغی آدمها و دامها شنیده میشود.
مهد توس، میراثدار بازار دام و کشتارگاه قدیمی مشهد است که تا همین دهههای اخیر، در محله محمدآباد فعال بوده است. کشتارگاه تاریخی مشهد، حالا شده فرهنگسرای غدیر و در اطرافش دیگر خبری از فروش دام نیست. همه آن فروشندهها حالا بیرون از شهر رفتهاند و بازاری دیدنی را شکل دادهاند؛ بازاری که شبیه هیچ بازار دیگری نیست.
در این بازار، خبری از فروشگاههای شیکانپیکان نیست. هرچه هست، چهاردیواریهای کوچک و بزرگی است با دیوارهایی نه چندان بلند؛ چهاردیواریهایی که حسابی، بوی پشم و پشگل میدهند. «گاش»ها هر کدام، صاحبی دارند. دامهای توی گاش میتواند متعلق به صاحب گاش باشد یا نه، دامهای کسی باشد که گاش را اجاره کرده است. بازار دام، «دستفروش» هم دارد؛ کاسبهای خردهپایی که هر روز اولوقت، چندتایی دام از فروشندهای میخرند و تا آخر وقت به خریدارهایی که یکیدو تا دام بیشتر نمیخواهند، میفروشند.
اول وقت بازار دام، گرگو میش سحر است. دامها یا از روزهای قبل در گاشها ماندهاند یا همان صبح سحری، از راههای دورونزدیک میرسند. خریدارها هم میدانند اگر بخواهند دام مناسبی بخرند، باید همان ساعتهای اول صبح خودشان را برسانند به بازار؛ به جاده بهشترضا (ع). بازار دام مهد توس، در حاشیه جاده بهشترضا (ع) است بهسمت مشهد. بازار، همیشه شلوغ است؛ روزهای نزدیک عید قربان، شلوغتر.